www.iiiWe.com » حکایت بهلول و شیخ جنید بغدادی- خواندنی

 صفحه شخصی ندا اسفندیاری   
 
نام و نام خانوادگی: ندا اسفندیاری
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1388/12/21
 روزنوشت ها    
 

 حکایت بهلول و شیخ جنید بغدادی- خواندنی بخش عمومی

16

آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او شیخ احوال بهلول را پرسید.. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و در مقام حیرت مانده سلام کرد.

بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی (هستی)؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟ عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.


بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند. بهلول فرمود آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری.




بهلول پرسید چگونه سخن می‌گویی؟ عرض کرد سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.


بهلول گفت گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی. پس برخاست و دامن بر شیخ افشاند و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی‌دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود چگونه می‌خوابی؟ عرض کرد چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس از آداب خوابیدن بیان کرد.


بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

بهلول گفت چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.

بدانکه اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود. جنید گفت جزاک الله خیراً! و در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود. هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد. و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد




پنجشنبه 19 فروردین 1389 ساعت 09:43  
 نظرات    
 
مرضیه پورمجیدی 18:28 پنجشنبه 19 فروردین 1389
6
 مرضیه پورمجیدی
جالبه ولی تکراری
بازهم مرسی
علیرضا احمدی 16:10 دوشنبه 30 خرداد 1390
1
 علیرضا احمدی
مرسی
سید ابراهیم موسوی نژاد 20:56 سه شنبه 2 اسفند 1390
0
 سید ابراهیم موسوی نژاد
بُهلول (بهلول دانا، بهلول مجنون کوفی یا ابو وهیب بن عمرو صیرفی کوفی، یکی از عقلای مجانین سدهٔ دوم هجری و معاصر هارون‌الرشید بود. وی در کوفه نشو و نما یافت و مردم محل او را با نام فارسی بهلول دانا[۱] می‌نامیدند. هارون و خلفای دیگر از او موعظه می‌طلبیدند. او در همان شهر ادب می‌آموخت و سپس به صورت دیوانگان درآمد. او در سال ۱۹۰ ه. ق وفات یافت اخبار و نوادر و اشعار زیادی به وی منتسب است.[۲]

وی شیعه بود و احتمالاً در سال ۱۸۸/۸۰۴ بود که هارون‌الرشید را ملاقات کرد.[۳] بهلول را از شاگردان امام جعفر صادق(ع) دانسته‌اند. زمانی که از سوی هارون‌الرشید در معرض خطر قرار گرفت خود را به جنون زد ولی در مواقع لزوم به مردم پند واندرز می‌داد.[۴]

مقبره بهلول در بغداد قرار دارد و سنگ قبری به تاریخ ۵۰۱ قمری لقب او را «سلطان مجذوب» نوشته‌است. واژهٔ بهلول در عربی به معنای «شاد و شنگول» است
سید ابراهیم موسوی نژاد 20:57 سه شنبه 2 اسفند 1390
0
 سید ابراهیم موسوی نژاد
شیخ ابوالقاسم جُنَید بغدادی، صوفی مشهور معروف به سید الطایفه، پدرش محمد بن جنید قوایری بغدادی بود.


شیخ ابولقاسم، در زمانی که صوفیان در نیمه دوم قرن سوم بیشتر در بغداد زندگی می کردند، او از معروف‌ترین آن‌ها و از مشایخ صوفیان بود و سری سقطی دایی او بود. اصلیت او از نهاوند در ایران است ولی در بغداد زندگی می کرد. او زاهدی عابد و عارفی واصل بود و چون زیاد اهل سفر نبود مریدان و شاگردان از جاهای دیگر به دیدار او به بغداد می آمدند. پس از اواسط قرن سوم که ارتباط اهل سلوک با هم بیشتر شد تعالیم جنید بغدادی و ابوبکر شبلی به شهرهای دیگر نفوذ کرد و چون جنید تقریبا در راس صوفیه قرار دارد بسیاری از صوفیان بعد از او طریقه خود را منسوب به او می دانند.


جنید به روایتی پیرو سفیان ثوری بود و بر مذهب او تفقه می کرد و ابن سریج نیز مرید و پیرو جنید بود. کرامات او بسیار زیاد است و نزد صوفیه از مقبولیت زیادی برخوردار است.

او در سال ۲۹۷ در شهر بغداد وفات کرد.