www.iiiWe.com » رازعشق شقایق

 صفحه شخصی ندا اسفندیاری   
 
نام و نام خانوادگی: ندا اسفندیاری
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1388/12/21
 روزنوشت ها    
 

 رازعشق شقایق بخش عمومی

32

خیلی زیباست، حتماً بخونید

رازعشق شقایق


شقایق گفت با خنده ؛ نه تب دارم ، نه بیمارم
اگر سرخم چنان آتش ، حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی ، نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز ، نشان عشق و شیدایی


یکی از روزهایی ، که زمین تب دار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت ، تمام غنچه ها تشنه
و من بی تاب و خشکیده ، تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته ، به پایش خار بنشسته


و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود
ز آنچه زیر لب می گفت : شنیدم ، سخت شیدا بود
نمی دانم چه بیماری به جان دلبرش
افتاده بود ، اما طبیبان گفته بودندش


اگر یک شاخه گل آرد ، ازآن نوعی که من بودم
بگیرند ریشه اش را ، بسوزانند
شود مرهم برای دلبرش ، آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت ، بسی کوه و بیابان را


بسی صحرای سوزان را ، به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده ، که افتاد چشم او ناگه به روی من
بدون لحظه ای تردید ، شتابان شد به سوی من


به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و
به ره افتاد و او می رفت ، و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
شکر می کرد ، پس از چندی


هوا چون کوره آتش ، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت : چه باید کرد؟


در این صحرا که آبی نیست
به جانم ، هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم ، هرگز دوایی نیست



واز این گل که جایی نیست ، خودش هم تشنه بود اما
نمی فهمید حالش را ، چنان می رفت و
من در دست او بودم ، و حالا من تمام هست او بودم


دلم می سوخت ، اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب ، نسیمی در بیابان کو ؟


و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه روی زانوهای خود خم شد ، دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد ، کمی اندیشه کرد ، آنگه


مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت ، زهم بشکافت


اما ! آه صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود ، با غم رو به رو می کرد


نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب ، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
بمان ای گل ، که تو تاج سرم هستی
دوای دلبرم هستی ، بمان ای گل


و من ماندم نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد

دوشنبه 1 اسفند 1390 ساعت 09:02  
 نظرات    
 
حامد حقی 18:25 دوشنبه 1 اسفند 1390
3
 حامد حقی
دلم از آدما خونه شقایق
چشام دریای بارونه شقایق

از این نامردمی های پیاپی
دلم داغون داغونه شقایق

به من هرگز نگو بگذار و بگذر
گذشتن گرچه آسونه شقایق

تو دنیای بدی هر دو اسیریم
غم ما رو نمیدونه شقایق

کسی اینجا به فکر غنچه ها نیست
هوا یکسان زمستونه شقایق
امیر عید 19:52 دوشنبه 1 اسفند 1390
0
 امیر عید
واقعا تاثیرگذار بود. ممنون.
فرشته ملایی 19:59 دوشنبه 1 اسفند 1390
1
 فرشته ملایی
خیلی خیلی زیبا بود مرسی
عباسعلی پرهیزکاری 20:02 دوشنبه 1 اسفند 1390
0
 عباسعلی پرهیزکاری
به به خیلی زیبا بود دسته گلی شقایق ،تقدیم در دقایق
سید ابراهیم موسوی نژاد 20:37 دوشنبه 1 اسفند 1390
0
 سید ابراهیم موسوی نژاد
عالی بود
عباس مرادی 21:44 دوشنبه 1 اسفند 1390
1
 عباس مرادی
مرسی خانم اسفندیاری، خیلی زیبا و تاثیرگذار بود
امین بلالی 08:33 سه شنبه 2 اسفند 1390
0
 امین بلالی
با تشکر واقعا جالب و احساسی بود.
جلال بهرامی 09:00 سه شنبه 2 اسفند 1390
0
 جلال بهرامی
مرسی خانم اسفندیاری میشه بگید شاعرش کیه؟
حشمت اله رضوی 14:01 سه شنبه 2 اسفند 1390
1
 حشمت اله رضوی
سلام خیلی قشنگ وزیبا بود ممنون

در برخورد با مشکلات می توانید یک جور دیگر فکر کنید.

هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبرو شد ، آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمی کنند ، جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد برای حل این مشکل ….آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردندتحقیقات بیش از یک دهه طول کشید ، دوازده میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت زیر آب کار می کرد ، روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت و در دمای زیر صفر تا سیصد درجه ی سانتیگراد کار می کرد.
روس ها راه حل ساده تری داشتند آنها از مداد استفاده کردند!
ممل کمال 14:11 سه شنبه 2 اسفند 1390
0
 ممل  کمال
خوبه به شرط تلاش بیشتر
مهدی سلطانی 11:51 چهارشنبه 3 اسفند 1390
0
 مهدی سلطانی
زیبا و تأثیر گذار بود
مهدی سلطانی 12:13 چهارشنبه 3 اسفند 1390
3
 مهدی سلطانی
دلم مثل دلت خونه شقایق چشام دریای بارونه شقایق
مثل مردن میمونه دل بریدن ولی دل بستن آسونه شقایق
شقایق درد من یکی دو تا نیست آخه درد من از بیگانه ها نیست
کسی خشکیده خون من رو دستاش که حتی یک نفس از من جدا نیست
شقایق وای شقایق
گل همیشه عاشق

شقایق اینجا من خیلی غریبم آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصش جنس کوه دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت ته گل خونه های بی کسی برد
شقایق وای شقایق
گل همیشه عاشق

دویدیمو دویدیمو دویدیم به شبهای پر از قصه رسیدیم
گره زد سرنوشتامونو تقدیر ولی ما عاقبت از هم بریدیم
شقایق جای تو دشت خدا بود نه تو گلدون نه توی قصه ها بود
حالا از تو فقط این مونده باقی که سالار تموم عاشقایی
حسین زارعی برازنده 15:32 چهارشنبه 3 اسفند 1390
0
 حسین زارعی برازنده
سلام .شعر خوب و بااحساسی بود . استفاده کردیم . تشکر
کورش نیکزاد 18:49 چهارشنبه 3 اسفند 1390
2
 کورش نیکزاد
ممنون از مهندس سلطانی
که این شعر از کارهای استاد اقبالی رو خیلی بجا اینجا نقل کردن
سیما شبرندی 19:03 چهارشنبه 3 اسفند 1390
1
 سیما شبرندی
تاثیر گذار بود ندا جان......ممنون
ندا اسفندیاری 23:01 چهارشنبه 3 اسفند 1390
1
 ندا اسفندیاری
از همه دوستان سپاسگزار.
امیرحسین تبریزی ورزقانی 00:19 پنجشنبه 4 اسفند 1390
0
 امیرحسین تبریزی ورزقانی
جالب بود ممنون
مائده علیشاهی 21:01 پنجشنبه 4 اسفند 1390
1
 مائده علیشاهی
مرسی عزیزم
م. مستاجران 22:27 پنجشنبه 4 اسفند 1390
0
 م. مستاجران
جالب بود ممنون
میثم طاهرخانی 13:32 آدینه 5 اسفند 1390
0
    میثم طاهرخانی
مرسی خوب بود
نیما محسون 23:48 آدینه 5 اسفند 1390
0
 نیما محسون
زیبا و قابل تامل بود.مرسی خانم مهندس
رحیم خورشیدی 15:55 یکشنبه 7 اسفند 1390
0
 رحیم  خورشیدی
زیبا بود دوست عزیز امید که همیشه زیبا را ببینید و انتخاب کنید
رحیم خورشیدی 15:56 یکشنبه 7 اسفند 1390
0
 رحیم  خورشیدی
ابتکار خوبی بود
عرفان بنیادی 20:03 یکشنبه 7 اسفند 1390
0
 عرفان  بنیادی
خیلی خیلی زیبا بود اشکم دراومد.
مرسی
اگر اشتباه نکنم فکرکنم شاعرش فریدون مشیری باشه یا فروغ فرخزاد.
ندا اسفندیاری 23:21 یکشنبه 7 اسفند 1390
1
 ندا اسفندیاری
از همه دوستان عزیز سپاسگزار
سروش احمدی 17:16 آدینه 19 اسفند 1390
0
 سروش احمدی
یکی از تآثیرگذارترین شعرهائی که تا الان خوندم، این شعر بود.
بسیار عالی بود، ممنون خانم مهندس.
م. مستاجران 00:16 شنبه 20 اسفند 1390
1
 م. مستاجران
شاید انروز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد . خبری ازدل پر درد گل یاس نداشت .
باید این جور نوشت . هر گلی که باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس !
زندگی اجباریست !!

شاید آنروز که سهراب نوشت:

(( تا شقایق هست زندگی باید کرد ))

خبری از دلِ مردمِ محروم نداشت

او ندانست ،که غم اجبار است

او ندانست ،که درد فریاد است

شاید آن روز که سهراب نوشت

شکمِ سیری داشت

سَرِ بی دردی داشت

عشقی داشت بی همتا..

آری !!!

سهراب ندانست که اینگونه نوشت

او ندانست

که شادی شده چون دُرِِ گـــران

او ندانست

که عشق بیمار است

او ندانست که نگاه غمگین است....

آری ای سهرابم

شاعر نام آورم

تو ندانستی که چگونه ؛؛

‍ دل مردم شکست..

کاش بودی و میدیدی

که دگر

اثری از آن گٌل مقصود تو نیست

همه جا عکسش هست

همه جا پر شده از کینه و جنگ

همه قلبها زخمی

مادران میگریند

بر سر قبر عزیزانِ زِ دست رفته خود....

همه جا تاریکیست

تاریکی نابودیست

تاریکی هم مرگ است

شاید آن روز که نوشتی

تا شقایق هست زندگی باید کرد

خبر از حال یتیمان تو نداشتی شاعر

شاید....

شاید..../

شاید هم داشتی و دادی امید

به همان مردم محرومِ عزیز

برگرفته از سایت خلوتگه دل
aaaa aaa 01:09 شنبه 20 اسفند 1390
0
 aaaa aaa
و حیرت در زیبایی این شعر همچنان در وجودم باقیست

براستی سپاس فراوان خانم مهندس
فرشاد محمدی 15:45 آدینه 18 فروردین 1391
0
 فرشاد محمدی
بسیار زیبا بود ممنونم