صفحه شخصی ندا اسفندیاری   
 
نام و نام خانوادگی: ندا اسفندیاری
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1388/12/21
 روزنوشت ها    
 

 یک داستان جالب بخش عمومی

22

مرد عربی ، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند.

بادیه‌نشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیه‌نشین تعویض کند.

باد‌یه‌نشین با خود فکر کرد: حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، با ید به فکر حیله‌ای باشم.

روزی خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری می‌کرد، در حاشیه‌ی جاده‌ای دراز کشید. او می‌دانست که مرد عرب با اسب خود از آنجا عبور می‌کند. همین اتفاق هم افتاد. مرد عرب با دیدن آن گدای رنجور ، سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد. به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزدیک پزشک ببرد.

مرد گدا ناله‌کنان جواب داد: من فقیرتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخورده‌ام. نمی‌توانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.

مرد عرب به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد.

مرد عرب متوجه شد که گول بادیه‌نشین را خورده است. فریاد زد:
صبر کن! می‌خواهم چیزی به تو بگویم. بادیه‌نشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.

مرد عرب گفت: تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمی‌آید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن. برای هیچ‌کس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی.

بادیه‌نشین تمسخرکنان فریاد زد: چرا باید این کار را انجام دهم؟

مرد عرب گفت: چون ممکن است، زمانی بیمار درمانده‌ای کنار جاده‌ای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.

بادیه‌نشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند ، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد ...

برگرفته از کتاب بال‌هایی برای پرواز ...
... نوربرت لش لایتنر

سه شنبه 25 مرداد 1390 ساعت 09:50  
 نظرات    
 
هیوا آتشبار 19:05 سه شنبه 25 مرداد 1390
6
 هیوا آتشبار
واقعا جالب بود، ممنون.
آرش صفوی 01:14 چهارشنبه 26 مرداد 1390
4
 آرش صفوی
داستان آموزنده ای بود مرسی
فرشته ملایی 11:14 چهارشنبه 26 مرداد 1390
4
 فرشته ملایی
ممنون
اموزنده بود
رضا حکمت 16:53 چهارشنبه 26 مرداد 1390
4
 رضا حکمت
آموزنده بود.سپاس
مهسا قاریزاده 19:06 چهارشنبه 26 مرداد 1390
3
 مهسا قاریزاده
بسیار جالب
ممنون
مسعود احمدنژاد 01:28 آدینه 28 مرداد 1390
3
 مسعود احمدنژاد
اگر کسی به تو بدی کرد، تو خوب بودن را فراموش نکن
ممنون
مرتضی ذبیحی 17:17 یکشنبه 20 شهریور 1390
3
 مرتضی ذبیحی
از عرب چنین کاری بعیده که اسب رو برگردونه
عباس غفاری 19:35 یکشنبه 20 شهریور 1390
3
 عباس غفاری
من هم بر خلاف میل باطنی جرات نمیکنم در جاده برای کسی توقف کنم.