صفحه شخصی ندا اسفندیاری   
 
نام و نام خانوادگی: ندا اسفندیاری
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1388/12/21
 روزنوشت ها    
 

 سخت نگیرید بخش عمومی

14

اول اینکه از استرسهایتان حرف بزنید

یک آدم صبور و دهن‌قرص، گیر بیاورید و کل بدبختی‌ها و جفتکهایی که از
"الاغ زندگی" خورده‌اید را با او تقسیم کنید…

بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند… علاوه بر آن معمولا وقتی سفره
دلتان را جلو کسی باز می‌کنید، اوهم سفره خودش را برایتان باز میکند و
یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید... و این
یعنی آرامش..

دوم اینکه فقط به زمان حال فکر کنید:

گذشته‌تان و آینده‌تان را خیلی جدی نگیرید…
اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان
کرده‌اید، نشوید.

همه همینطور بوده‌اند وانگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی، هیچ فایده‌ای
جز چرکی شدن آنها ندارد.

آینده را هم که رسما به حساب نیاورید.

ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض است..
فکر هر چیزی، از خود آن چیز معمولا سخت‌تر و دردناک‌تر است…

سوم اینکه به خودتان استراحت بدهید:


حالامی‌گویم استراحت، یکهو فکرتان نرود به سمت یک ماه عشق و حال وسط
سواحل هاوایی…! وسط همه گرفتاریها واسترسها و بدبختی‌هاتون...!!!

آدم میتواند خیلی شیک به خود، مرخصی چند ساعته بدهد…

کمی تنهایی، کمی بچگی کردن، یا هر چیز نامتعارفی که شاید دوست داشته
باشید…. که کمی از دنیای واقعی دورتان کند و خستگی را بگیرد…

مثل نهنگ‌ها که هر از چندگاهی به بالای آب می‌آیند و نفسی تازه
می‌کنند و دوباره به زیر آب برمی‌گردند…

:چهارم اینکه تن‌‌تان را بجنبانید

ورزش قاتل استرس است...
لزومی هم ندارد که وقتی می‌گوییم ورزش، خودتان را موظف کنید روزی
هزار بار وزنه یک تنی بزنید و به اندازه گوریل بازو دربیاورید…



از من به شما نصیحت…

پنجم اینکه واقع‌بین باشید:

ما ملت ، بیشتر استرسمان بابت چیزهایی است که کنترلی روی آنها نداریم…

: ششم اینکه زندگی‌تان، میدان و مسابقه اسب‌دوانی نیست

خودتان را دائم با دیگران مقایسه نکنید… مقایسه کردن و"رقابت‌پیشگی"،
استرس‌زا است…

اینکه ....... فوق‌لیسانس دارد و من ندارم و ......... لامبورگینی
دارد و من ندارم و ...... فلان دارد و من ندارم، شما را دقیقا می‌کند
همان اسب مسابقه که همه عمرش را بابت هویج ِ سر چوب، دویده وبه هیچ کجا
هم نرسیده…

زندگی مسخره‌تر از چیزی است که شما فکرش رامی‌کنید…

هیچ دونفری لزوما نباید مثل هم باشند…
خودتان باشید…


هفتم اینکه از مواجهه با عوامل "ترس‌زا" هراس نداشته باشید:

مثال ساده آن، دندان‌پزشک است…
وقتی دندان خراب دارید، یک کله پیش دکتر بروید و درستش کنید… نه
اینکه مثل بز بترسید و یک عمر را از ترس دندان‌پزشک، بادرد آن بسازید و
همه لقمه‌هایتان را با یکطرفتان بجوید…

نیم ساعت جنگیدن با درد، بهتر از یک عمر زندگی با ترس ِ درد است…
ترس، استرس می زاید

هشتم اینکه خوب بخورید و بخوابید


آدمی که درست نخوابد و نخورد، مغزش درست کارنمی‌کند…
مغز علیل هم، عادت دارد همه چیز را سخت و مهلک نشان دهد…

آدم وقتی گرسنه و خسته است، یک وزنه یک کیلویی را هم نمی‌تواند بلند
کند، چه برسد به یک فکر چند کیلویی…!!

نهم اینکه بخندید:

همه مشکل دارند…
من دارم، شما هم دارید… همه بدبختی داریم، گرفتاری داریم و این موضوع
تابع محل جغرافیایی آدمها هم نیست…

یاد بگیرید بخندید… به ریش دنیا و مشکلات بخندید…

به بدبختی‌ها بخندید… به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع کردم،بخندید…

به خودتان بخندید…

دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت میکنید و می‌بینید که رابطه
خنده و گرفتاری، مثل رابطه خیار است و سوختگی پوست… درمانش نمی‌کند اما
دردش را کم میکند.

دوشنبه 23 خرداد 1390 ساعت 10:26  
 نظرات    
 
سایه ذاکری 20:51 دوشنبه 23 خرداد 1390
13
 سایه ذاکری
ابن الاغ زندگی خیلی خوب بود.حالا اجازه هست" با "شما بخندیم عزیزم؟
زهرا نقیبی 10:24 سه شنبه 24 خرداد 1390
12
 زهرا نقیبی
ورزش واقعا تاثیر مثبتی روی طرز فکر و آستانه تحمل آدم داره .ممنونم
مسعود لقمان 12:24 سه شنبه 24 خرداد 1390
10
 مسعود لقمان
خانم اسفندیاری خودتون این مواردو تو زندگیتون به کار میبرید
در هر صورت ممنون
میثم سید بخشی 14:01 سه شنبه 24 خرداد 1390
6
 میثم سید بخشی
ممنون فکر خوبیه
نازنین بهشتی 14:32 سه شنبه 24 خرداد 1390
10
 نازنین بهشتی
در راستای عمل به توصیه های این روزنوشت
یه روز یه خانوم مهندسه از سر کارش دیر برمیگرده خونه
شوهرش شروع میکنه به داد و بیداد که "معلوم هست تا این وقت شب کجایی"
"من نباید بدونم زنم تا دیروقت با کدوم الاغی وقتشو میگذرونه"
خانوم مهندسه هم خیلی خونسرد جواب میده
"معلومه که باید بدونی. امروز مامانت و خواهرت اومده بودن دفتر پیشم، ازم طرح میخواستن واسه بازسازی و دکوراسیون داخلی خونه تازه ای که هفته قبل خریدن. حالا میشه بگی چرا اینقدر عصبانی هستی و عربده میکشی عزیزم؟"
حمید ابراهیمی 16:20 سه شنبه 24 خرداد 1390
4
 حمید ابراهیمی
اون قضیه خیار و سوختگی هم "جدید!" بود.
یحیی بهمنی 17:42 سه شنبه 24 خرداد 1390
8
 یحیی  بهمنی
خانم بهشتی؛

الاغی که تو توصیه‌های فوق ذکر شده، هیچ سنخیتی با این چیزی که شما بهش اشاره کردین نداره!!

بهتره مواظب خاکسترها باشین! (چون جدید الورودین، در صورت ابهام، ایده‌پرداز و مسؤول محافظت از خاکستر‌های سایت، جناب مهندس ناظمی هستند؛ به ایشان مراجعه فرمایید... :) )
بهنام نوروزی 01:02 چهارشنبه 25 خرداد 1390
4
 بهنام نوروزی
خانم بهشتی:
نرمی نیمی از زندگی هست....
مهدی ناظمی 08:38 چهارشنبه 25 خرداد 1390
10
 مهدی ناظمی
جناب بهمنی:
از اینکه تذکر آئین نامه ایی دادید ممنونم.

خانم بهشتی:این آرامش و صلح میان زنان و مردان مرهون تلاش شبانه روزی گروه زیادی از آتشنشانان فداکار در طول تاریخ است.هرگز گول خاکستر رو نخورید .
یک نکته اخلاقی بیان شد شما زندگی زناشویی رو به آتش کشیدید!
مادر شوهر و خواهر شوهر کارشان از خاکستر گذشته شما با دینامیت روشن بازی کردید که هیچ آتش نشانی جرات هماوردی با آن را ندارد...نکنید این کاررو!!!
نازنین بهشتی 12:26 چهارشنبه 25 خرداد 1390
12
 نازنین بهشتی
ممنون از لطف همه دوستان
من فقط طبق توصیه این روزنوشت و با توجه بیشتر به ندای فطرتم دارم تلاش میکنم دور هم بخندیم
گویا توی این تلاشم چندان هم ناموفق نبودم
;)

"یاد بگیرید بخندید… به ریش دنیا و مشکلات بخندید…
به بدبختی‌ها بخندید… به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع کردم،بخندید…
به خودتان بخندید…
دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت میکنید ..."
یحیی بهمنی 13:12 چهارشنبه 25 خرداد 1390
8
 یحیی  بهمنی
ناظمی جون، وظیفه بود!

خانم بهشتی؛ من یکی از بیشترین طرف‌دارهای سخت نگرفتن و خندیدن و شاد بودن هستم.
سعی میکنم همیشه همراه بخندم و بخندانم، مگر دلیلی جدی برای نخندیدن وجود داشته باشد.

اما سعی میکنم دو نکته را مد نظر داشته باشم:
1) به قول معروف باهم بخندیم و نه به هم"
2) جوری نخندم که بعدش مجبور بشم گریه کنم! یا یکی دیگه رو به گریه بندازم!

خوشحالم که شما هم این‌گونه‌اید...
(ضمنا فکر کنم همون دوبار اولشم سخت نباشه!)
یحیی بهمنی 13:15 چهارشنبه 25 خرداد 1390
8
 یحیی  بهمنی
راستی؛ بحث و کلمه خاکستر هم از همون بهانه‌های خنده‌س که ابداعی آقای ناظمیه.

فکر کنم تو این سایت، هر کس این کلمه رو بشنوه، ناخداگاه گل لبخند رو لباش بشکفه! از ایشون ممنوم.
عبدالرضا هادیفر 19:52 پنجشنبه 2 تیر 1390
8
 عبدالرضا هادیفر
همکار محترم این توصیه هایی که فرمودید فقط در جامعه ای بنام مدینه فاضله رخ می دهد . یک دفعه بفرمایید که همگی ماست کیسه ای شوید و آویزان درب اتاق زندگی .همه میخواهند از استرس ها و نگرانی ها فرار کنند متاسفانه آنها هستند که مارا دنبال میکنند .در هر حال ممنونم از توصیه های فنی جنابعالی . ای کاش میشد فقط 5% بی خیال شد .