صفحه شخصی ندا اسفندیاری   
 
نام و نام خانوادگی: ندا اسفندیاری
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمومی
تاریخ عضویت:  1388/12/21
 روزنوشت ها    
 

  پیشنهاد میکنم نبینید بخش عمومی

17
برای دریافت فایلها باید از نرم افزار های ویژه دانلود استفاده نمایید. (برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید)












































یکشنبه 7 خرداد 1391 ساعت 10:35  
 نظرات    
 
فهیمه مسقطیان 13:36 یکشنبه 7 خرداد 1391
0
 فهیمه  مسقطیان
وای خیلی خوش مزه بود
م. مستاجران 15:05 یکشنبه 7 خرداد 1391
0
 م. مستاجران
اون ته دیگ سیب زمینی عالیییییییییییییییییییییییییییه
امیر یاشار فیلا 18:25 یکشنبه 7 خرداد 1391
1
 امیر یاشار فیلا

سپاس ویژه از شما ...

من اگر روزی سردبیر National Geographic بشوم، یک شماره از هر فصل را به چنین عکس‌هایی از خوراکی‌های نقاط گوناگون جهان در آن فصل، اختصاص خواهم داد.

:)
محسن نجاری 21:40 یکشنبه 7 خرداد 1391
0
 محسن نجاری
ممنون جالب بود؟
محمد ذوالفقاری 23:06 یکشنبه 7 خرداد 1391
0
 محمد ذوالفقاری
چه خوشمزه بود ، دست شما درد نکنه ... یه چایی دیگه بیارید بزم ما تکمیل میشه و رفع زحمت میکنیم!
:-)
متشکرم عالیه
مائده علیشاهی 23:47 یکشنبه 7 خرداد 1391
0
 مائده علیشاهی
خدا بگم چکارت نکنه ندا ا ا ا ...............
حمید صادقی 08:57 دوشنبه 8 خرداد 1391
0
 حمید صادقی
ممنون.ولی صبح اول صبحی گشنم شد.
م افتخاری 09:03 دوشنبه 8 خرداد 1391
2
 م افتخاری
متاسفانه به پیشنهاد شما عمل نکردم ولی به بقیه دوستان توصیه میکنم با شکم گرسنه و یا بصورت ناشتا از دیدن این تصاویر جداً خودداری کنند
ضمناً آقای مهندس فیلا :
"به امید آن روز ..."
احد آمالی 09:43 دوشنبه 8 خرداد 1391
0
 احد آمالی
خیلی نامردین خانم اسفندیاری
حداقل یک نمونه اتچ می کردین برای دانلود
ندا اسفندیاری 12:42 دوشنبه 8 خرداد 1391
0
 ندا اسفندیاری
مائده جون من که گفتم پیشنهاد میکنم نبینید ;)
عباس مرادی 22:51 دوشنبه 8 خرداد 1391
0
 عباس مرادی
عالی بودند-ممنون
رضا مهیاری 01:19 سه شنبه 9 خرداد 1391
1
 رضا مهیاری
خدا از سر تقصیراتت نگذره دلم ضعف رفت
علی هاشمی 04:11 دوشنبه 12 تیر 1391
1
 علی هاشمی
گذر اتفاقی به روزنوشت شما خانم اسفندیاری گرامی باعث شد الان دم صبح سر کارم تو شیفت شب کاری تنها خسته تو کانکس که هیچی جز آب چای و بیسکوییت نیست تو بیابون خدا اونم تو یه شهر غریب, وحشتناک احساس ضعف کنم جوری واقعا دهنم آب افتاده آخه شام هم نخوردم!!!
وای که الان چقدر حسرت خونه رو من دارم که میرفتم سر یخچال و .......
رومم نمیشه این موفع صبح به یکی از کارگرا بگم بره واسم چیزی بخره و خودمم که گیر و گرسنگی و ...
دیگه گناهش پای شما!!!
مسعود احمدنژاد 23:54 سه شنبه 12 دی 1391
1
 مسعود احمدنژاد
آخه این چه کاریه با ما می کنید.....